مترجم : |
سید حسن میرسید
|
کلید واژه : |
ذهن دیگران را بخوانید ـ ذهن خوانی ـ توانایی خارقالعاده ـ
|
چکیده : |
انسان
توانایی خارقالعادهای برای فهمیدن افکار و ذهنیات دیگران دارد. این
توانایی برای موجودی مانند انسان حیاتی است، اما چرا بعضی از افراد از این
حیث تواناترند؟
|
منابع : |
نیوساینتیست
|
انسان
توانایی خارقالعادهای برای فهمیدن افکار و ذهنیات دیگران دارد. این
توانایی برای موجودی مانند انسان حیاتی است، اما چرا بعضی از افراد از این
حیث تواناترند؟
دو دوست را در نظر بگیرید، "سالی" و "آن" که در کافیشاپ هتلی باهم در حال
نوشیدن قهوه هستند. در حالی که سالی برای دوش گرفتن به حمام میرود، "آن"
برای خوردن نوشیدنی دیگری حرکت میکند و در همین زمان متوجه میشود که گوشی
همراه "سالی" روی میز جامانده است، لذا قبل از رفتن آن را برمیدارد و
داخل کیف دوستش میگذارد.
وقتی سالی از حمام برمیگردد انتظار دارد گوشی خود را کجا ببیند؟
اگر پاسخ شما این است که روی میز دنبال گوشی خود میگردد، باید به شما
تبریک گفت. شما از توانایی "فرضیه ذهن" ـ توانایی فهمیدن دانش، فکر و
اعتقاد دیگران ـ برخوردارید.
اگر این موضوع چیزی غیرعادی به نظر نمیرسد، به این دلیل است که برای ما
موضوعی عادی است. با این وجود این قدرتی است که هیچ جاندار دیگری به اندازه
انسان توانایی انجام آن را ندارد. موقتا افکار و عقاید خود در مورد دنیا
را کنار بگذاریم ـ و در این مورد، این که گوشی داخل کیف است را فراموش کنیم
ـ تا بتوانیم نگاه دیگری به جهان اطرافمان را فرض کنیم.
این فرایند که به "ذهنخوانی" یا فرضیه ذهن شهرت دارد، نهتنها به ما اجازه
میدهد که بفهمیم دیگری به چه چیز غیرواقعی اعتقاد دارد، بلکه به ما
توانایی پیشبینی رفتار، دروغگویی و حیلهگری دیگران را نیز میدهد. فرضیه
ذهن یک جزء ضروری از هنر و مذهب است ـبا این وجود اعتقاد به دنیای روحانی
نیازمند تصور کردن افکاری است که در حال حاضر وجود ندارند ـ و ممکن است بر
تعداد دوستانی که داریم نیز تاثیرگزار باشد.
درک ما از این جنبه حیاتی هوش اجتماعیمان، در حال تغییر دائمی است و
روشهای جدید تحقیق، تجزیه و تحلیل آن با چالشهای طولانی مدتی همراه بوده
است. با پیشرفت روشهای تحقیق نگاه بهتری از چگونگی پیشرفت این توانایی و
این که چرا بعضی از ما بهتر از دیگران هستیم، به دست آوردهایم. "رابین
دنبار" استاد مردمشناس دانشگاه آکسفورد میگوید: "فرضیه ذهن دلالتهای
ضمنی فرهنگی فراوانی دارد و به ما اجازه میدهد دنیا را فراتر از آنچه با
چشم سر میبینیم، بنگریم و تصور کنیم که چقدر میتواند با آنچه میبینیم
متفاوت باشد.
اولین ایده در مورد فرضیه ذهن در دهه 1970 مطرح شد. در آن زمان متخصصان پی
بردند که بچهها در حدود سن چهارسالگی جهش ادراکی شگرفی دارند.
روش استـاندارد آزمودن فرضـیه ذهـن کـودک "آزمون سالی ـ آن" نامیده میشود و
شامل برونریزی زنجیره اتفاقاتی است که قبلا توضیح داده شده است. این کار
فقط با عروسک خیمهشببازی و توپ گم شدن انجام میشود.
وقتی سوال میشود "وقتی سالی برگشت کجا دنبال گوشی خود میگردد؟ بیشتر
بچههای سهساله با اطمینان میگویند او جای جدیدی که آن گوشی را قرار داده
است، نگاه میکند. بچهها محل قرار داشتن گوشی را میدانند، بنابراین
نمیتوانند تصور کنند که ممکن است "سالی" به این که گوشی جای دیگری باشد،
فکر کند.
تغییر تفکر کودک
اما در حدود سن چهار سالگی شرایط تغییر میکند. بیشتر بچههای چهار و پنج
ساله تشخیص میدهند که سالی انتظار دارد گوشی جایی باشد که آن را گذاشته
است.
حدود دو دهه این نوع تفکر، تفکر غالب بود ولی به تازگی این طرز فکر اندکی
خدشهدار شده است. اولین چالش در سال 2005 و زمانی که گزارش شد فرضیه ذهن
در بچههای 15 ماهه وجود دارد، مطرح شده است.
بچههای این سن و سال نمیتوانند پاسخگوی این سوال باشند که انتظار دارند
سالی کجا دنبال توپ بگردد. ولی با گشتن سالی در مکانهای مختلف و مدتی که
بچهها به آن محلها خیره میشوند، شما میتوانید بگویید که آنها به چه
چیزی فکر میکنند. بچهها مدت طولانیتری برای چیزهایی که برایشان
شگفتانگیزتر است میگردند.
وقتی سالی برای یافتن اسباببازی در جایی میگشت که انتظار پیدا کردن آن را
نداشت، بچهها به آنجا مدت طولانیتری خیره میشدند. به عبارت دیگر
بچههایی که فقط چند روز از تولدشان گذشته است، میتوانند بفهمند که مردم
ممکن است ذهنیات و باورهای غلطی داشته باشند.
اما موضوع مهمتر این است که یافتههای مشابهی در مورد نوزادان هفت ماهه
گزارش شده است. برخی میگویند از آنجا که به نظر میرسد فرضیه ذهن در
نوزادان وجود دارد، پس باید در بچههای بزرگتر نیز وجود داشته باشد. چیزی
شبیه طرح سنتی آزمایش "سالی ـ آن" . این بحث نقادانه باید بچههای سه ساله
را گیج کند.
با این حال احتمال دیگری نیز وجود دارد: ما فرضیه ذهن را دوبار به دست
میآوریم. یک فرضیه این است که از سنین خیلی پایین ذهنخوانی را به صورت
پایهای و ضمنی فرامیگیریم و در حدود چهار سالگی آن را به شکل پیشرفتهتری
به دست میآوریم.
سیستم ادراک ضمنی، خودکار ولی محدود است. سیستم ادراکی پیشرفته که به ما
اجازه میدهد درک روشن و صریحتری از وضعیت ذهن سایر مردم داشته باشیم،
چیزی است که برای گذراندن آزمایش "سالی ـ آن" ضروری است.
"ربکا ساکس" دانشمند علوم شناختی موسسه فنی ماساچوست میگوید: "اگر فکر
میکنید که توضیحات داده شده، پیچیده است، در این مورد تنها نیستند. مشکل
کلیدی توضیح این موضوع است که چرا شما دوبار متحمل زحمت به دست آوردن یک
چیز میشوید."
مهارتهای ذهنی دیگری هم هستند که با فعالیت دوباره پیشرفت میکنند. فرضیه
اعداد را در نظر بگیرید. بچهها مدتها قبلتر از این که بتوانند بشمرند،
توانایی سنجیدن کمیتهایی را دارند.
مثلا میتوانند تفاوت سن سه سالگی و چهارسالگی را تشخیص دهند. گرچه سرانجام
آنها شمردن و ضرب کردن و چیزهای دیگر را فرامیگیرند، ولی همیشه سیستم
ذاتی ادراکی آنها در پس زمینه وجود دارد. توانایی تصمیمگیری ما نیز ممکن
است طی دو مرحله پیشرفت کند. به نظر میرسد که یک سیستم فکری درونی و
خودکار داریم تا تصمیمات ساده را بگیریم و سیستم مجددی که کندتر و
صریحتر است. "دیان اَپرلی" دانشمند علوم شناختی دانشگاه بیرمنگام میگوید:
"بنابراین شاید ما سیستم دوگانهای برای فکر کردن در مورد افکار دیگران
داریم. ممکن است دو نوع فرآیند وجود داشته باشد. یکی برای سرعت کارایی و
دیگری برای انعطاف.
"اپرلی" مستندی یافته است که ما بزرگسالان همچنان از سیستم تلویحی سریع
برخورداریم. از تعدادی از مردم خواسته شد؛ تصویری که مردی را نشان میدهد
که به نقطهای روی دیوار نگاه میکند، بررسی کنند. آن مرد گاهی تمام
نقطهها را با هم میبیند و گاهی نه.
وقتی سوال شد چند نقطه در تصویر وجود دارد، داوطلبان در اینباره که آیا
مرد نقاط کمتری از آنچه آنها میبینند را مشاهده میکند، کندتر و با
احتیاطتر شدند. حتی وقتی تلاش میکردند که دیدگاه و چشمانداز مرد را به
حساب نیاورند، تاثیری نداشت. ولی اینکار را میکردند.
اپرلی معتقد است این یک نشانه قوی برای فرآیند خودکار فکر است. به عبارت
دیگر یک سیستم تلویحی در سطحی غیرهوشیارانه فعالیت میکند. وی میافزاید:
اگر این فرضیه درست باشد، ما باید به احساس غریزی و غیرارادی خود درباره
وضعیت فکری دیگران بیشتر توجه کنیم.
تصور کنید که ناگهان با مزاحمانی در منزل خود روبهرو میشوید. سیستم تفکر
تلویحی ممکن است به شما در اینباره که آنها چه میدانند و چه چیزی را
میبینند، کمک کند. در حالی که سیستم تفکر صریح به شما کمک میکند، قضاوت
حساب شدهتری درباره انگیزه آنها داشته باشید.
اپرلی میگوید: "این که کدام سیستم بهتر است به این بستگی دارد که آیا شما فرصت کافی برای قضاوت درست داشته باشید یا نه."
این طرز فکر که ما دارای فرضیه ذهن دو وجهی هستیم، طرفداران بیشتری پیدا
کرده و قوت یافته است. حمایت بیشتر از این طرز فکر از مطالعه درباره افراد
مبتلا به بیماری "اوتیسم" انجام شده است. گفته میشود مبتلایان به این
بیماری در مهارتهای اجتماعی مشکل دارند و فاقد فرضیه ذهن هستند.
"یوتا فریث" دانشمند علوم شناختی کالج لندن که مسئولیت انجام آزمایشی را بر
عهده داشته میگوید: "در واقع آزمایش انجام شده روی تعدادی از افراد
مبتلا به "سندروم اسپرگر" (نوعی اوتیسم) نشان داد که آنها دارای سیستم تفکر
صریح هستند. با این وجود در آزمایشهای غیرکلامی که فرضیه ذهن صریح در
کودکان را نشان میدهد، رد شدند. بنابراین افراد مبتلا به اوتیسم حتی بدون
سیستم تفکر تلویحی میتوانند مهارتهای ذهنی آشکار را یاد بگیرند. هرچند
فرایند یادگیری آنان کند پیش میرود.
این یافته نشان میدهد که ظرفیت و توانایی درک ذهن دیگران در افراد مبتلا
به اوتیسم حذف نشده است و آنها وقتی که فرصت لازم برای فکر کردن را داشته
باشند، میتوانند آن را اجرا کنند.
اگر فرضیه ذهن یک کیفیت همه یا هیچ نیست، آیا میتواند به توضیح این مسئله
که چرا برخی از ما در این که خود را جای دیگران بگذاریم، تواناتر هستیم،
کمک کند؟ اپرلی اشاره میکند که مردم آشکارا با یکدیگر تفاوت دارند. اگر در
مورد دوستان و همکارانتان بیندیشید متوجه میشوید که بعضی از آنها به لحاظ
اجتماعی تواناتر یا ناتوانتر هستند.
متاسفانه این ویژگی در آزمایش "سالی ـ آن" انعکاس ندارد. آزمایشی که در
چهار دهه گذشته حامی اصلی فرضیه ذهن بوده است و تقریبا هر فرد بزرگتر از
پنج سال آن را با موفقیت طی میکند.
برای درک گوناگونی و تفاوت توانایی افراد روشهای متفاوتی نیاز است. یکی از
این روشها "فعالیت هدایت شده" نامیده میشود که به طرز فکری مشابه تصویر
نقطهچین اپرلی استوار است و شامل جابهجایی اشیا توسط افراد در اطراف یک
صفحه میشود. در حالی که باید به نظر یک فرد ناظر نیز توجه کنند و آن را به
حساب بیاورند.
این آزمایش نشان میدهد که کودکان و نوجوانان وقتی به بلوغ میرسند چگونه
به طور مستمر رشد میکنند و سپس در بیست سالگی به بعد و در دهه سوم زندگی
به وضعیت با ثباتی میرسند.
چگونه این زمانبندی با این واقعیت که سیستم تلویحی قرار است در اوایل دوره
نوزادی ظاهر شود، جور در میآید؟ "سارا جین بلک مور" همکار اپرلی در کالج
لندن چنین پاسخ میدهد: "آنچه که پیشرفت میکند به خودی خود فرضیه ذهن
نیست، بلکه مسئله این است که ما چگونه آن را در موقعیتهای اجتماعی نظیر
برنامهریزی، توجه کردن به مسائل و حل آنها که موجب استمرار پیشرفت در
دوران بزرگسالی میشود، به کار میبریم. این روشی است که برای تصمیمگیری
از این اطلاعات استفاده میکنیم."
بنابراین نوجوانان شهرتشان به خودگرایی را میتوانند به این واقعیت مرتبط
بدانند که هنوز در دوران تکمیل فرضیه ذهن هستند. خبر خوش برای والدین این
است که اغلب بزرگسالان سرانجام یاد میگیرند که چگونه خود را جای دیگران
بگذارند.
"فریث" میگوید افراد مهارتهایشان را با تجربه کردن جنبههای مختلف زندگی
اجتماعی بهبود میبخشند. همچنین ممکن است تواناییهای ذهنی صریح افراد را
با سوالهای پیچ در پیچ آزمود. سوالاتی مانند: "چه کسی به چه چیزی در مورد
چه کسی فکر میکرد."
سرانجام ما میتوانیم از این که دوستمان به اشتباه فکر کند که گوشیاش هنوز
روی میز است، بهتر عمل کنیم. اگر چنین ساختاری برداشتی ثانوی از فرضیه ذهن
ارائه میدهد، بسیاری از ما میتوانیم یک جمله چهاروجهی را بفهمیم.
جملهای مانند: "جان میگوید که مایکل فکر میکند که آن میداند که سالی
فکر میکند گوشیاش روی میز خواهد بود."
در واقع گروه "دنبار" نشان داده است که چنین تصوری برای حدود 20 درصد از
مردم محدود خواهد بود. شصت درصد از ما میتوانیم فرضیههای ذهنی چهار وجهی
را بفهمیم و 20 درصد بالاترینها میتوانند فرضیههای شش یا هشت وجهی را
نیز بفهمند.
این نوع ذهنگرایی همچنان که به ما اجازه میدهد آثار رفتارهای پیچیده
زندگی اجتماعی خود را حفظ کنیم، برای درک کارهای تخیلی نیز حیاتی است.
براساس نظر "دنبار" نبوغ شکسپیر باعث میشود که تماشاگران آثارش با حداکثر
تواناییهایشان کار کنند و وضعیت ذهنی چند وجهی بر جای بگذارند.
برای مثال در "اتلو" تماشاگران باید بفهمند که "لاگو" میخواهد که اتلوی
حسود به اشتباه فکر کند که همسرش "دزدمونا" "کاسیو" را دوست دارد. او قادر
است که تماشاگران را به محدودیتهای ذهنی خودش ارتقا دهد.
طبق یک فرضیه در دوران تکامل بشر، گرداننده اولیه مغز روبه گسترش ما، میزان
روبه رشد گروههای اجتماعی بود و حفظ نتیجه کار مستلزم حفظ همه ارتباطات و
وابستگیها، رقابتها و یکپارچگیها بود. گروه دنبار نشان داده است که در
میان میمونها و شمپانزهها آنهایی که در گروههای اجتماعی بزرگتری زندگی
کردهاند، کورتکس پیشین ـ قسمتی از مغز که فرایند پیشرفته تفکر در آن انجام
میشود ـ بزرگتری دارند.
سال گذشته دنبار این فرضیه را در اختیار تعدادی از افراد قرار داد. گروه
دنبار از 40 نفر خواستند پرسشنامهای را در مورد تعداد دوستانی که دارند پر
کنند و سپس از مغز آنان ام.آر.آی گرفته شد. نتیجه نشان داد که کورتکس
پیشین مغز افراد دارای روابط اجتماعی گستردهتر بزرگتر از دیگران است.
آنها همچنین در آزمونهای فرضیه ذهن نمرات بهتری کسب کردند.
دنبار میگوید: "اندازه ذرات کورتکس پیشین مغز میزان قابلیت ذهن شما را تعیین و قابلیت ذهن شما تعداد دوستانتان را مشخص میکند.
این یک ادعای جسورانه است و ادعایی است که همه دستاندرکاران این رشته را
قانع نکرده است. سرانجام این که ارتباط علیت را تایید نمیکند. شاید داشتن
دوستان زیاد باعث شده آن قسمت از مغز نسبت به سایر قسمتها بزرگتر شود و
شاید داشتن روابط اجتماعی گسترده نشانی از هوش عمومی بیشتر باشد.
روباتهای دروغگو
علاوه بر همه آنچه گفته شد به نظر میرسد چندین قسمت مغز در فرضیه ذهن دخیل
هستند و این حالت برای توانایی چنین پیچیدهای عجیب نیست. در واقع بسیاری
از مناطق مغز بر این موضوع دلالت دارند که اکنون دانشمندان به جای یک نقطه
خاص از مغز از فرضیه ذهن حرف میزنند. یک نوع خاص از تصویربرداری که
اف.ام.آر.آی نامیده میشود نشان میدهد که کدام قسمت از مغز برای نوع
خاصی از فعالیت، فعال میشود قویا بر نقطهای از مغز دلالت میکند که نقطه
اتصال سمت راست (آهیانهای ـ گیجگاهی) خوانده میشود و برای فرضیه ذهن
حیاتی است. و افرادی که این ناحیه از مغزشان آسیب دیده باشد در آزمایش
"سالی ـ آن" رد میشوند.
مستند دیگری نیز نشان میدهد که نقطه اتصال سمت راست در فرضیه ذهن دخالت
دارد. "ربکا ساکس" در آزمایشی با قرار دادن یک آهنربا در این قسمت از مغز
داوطلبان سالم، باعث شد آنها در انجام آزمایشها ضعیفتر عمل کنند.
بهرغم انفجار تحقیقات در این زمینه در سالهای اخیر، هنوز چیزهای زیادی
در مورد این قسمت جذاب از دستگاه خودکار مغز است که باید فراگرفت. همچنان
که درک ما بیشتر میشود، فقط مهارت ما نیست که افزایش مییابد، بلکه ذهن هم
پیچیدهتر میشود. اگر بفهمیم که چگونه قدرت ذهن را به رایانه و روبات
بدهیم، روباتها میتوانند بسیار پیشرفتهتر از آنچه که هستند، شوند. قسمتی
از فرآیند اجتماعی کردن آدم آهنیها باید از چیزهایی گرفته شود که ما از
این که مردم چگونه در مورد دیگران میاندیشند، یاد میگیریم.
مثلا برنامهریزان موسسه فنی جورجیا در آتلانتا روباتهایی ساختهاند که
یکدیگر را فریب میدهند و در یک بازی قایمباشک پیشرفته نشانههای دروغین
دارند. چنین طرحهایی ممکن است سرانجام به ساخت روباتهایی بینجامد که
میتوانند افکار و تصمیمهای مردم را بخوانند.
البته در حال حاضر توانایی شگفتانگیز ورود به ذهن دیگران فقط در بزرگترین رایانه جهان یعنی مغز انسان وجود دارد.
منبع: مجله دانشمند شماره 617 اسفند 1393
مجله دانشمند 617